داستان شماره هفت درباره صبر در برابر به مشکلات به عنوان یکی از مصادیق مخالفت با نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان شماره هفت
داستانی درباره صبر در برابر به مشکلات به عنوان یکی از مصادیق مخالفت با نفس و کسب مقام و کرامات توسط شیخ ابوالحسن خرقانى به همین دلیل
به نقل از استاد محمدتقى مصباح یزدی
یکی از مصادیق مخالفت با نفس، صبر در برابر مشکلات است. انسان به هر حال در زندگى با مسائلى مواجه مى شود که مطابق میل او نیست و سعى مى کند آن ها را برطرف کند. نکته مهم در این است که انسان باید با سعه صدر مشکلات و گرفتارىهاى زندگى را پشت سر بگذارد و بــه دور از جزع و فزع و بى تابى با آن ها برخورد کند. حضرت عیسى (ع) مى فرماید: «اگر مىخواهید به مقامات عالى برسید بــایــد نسبت به امور مکروه و ناخوشایند که برایتان پیش مىآید بردبار و صبور باشید.»
انسان ممکن است در زندگى با مشکلات و سختى هاى کوچک و بزرگى روبه رو شود؛ از یک سرماخوردگى جزیى گرفته تــا یـک بـیمارى صعب العلاج، از زندگى با همسرى بداخلاق و تندخو گرفته تا داشتن فرزندى معلول. همه وهمه ناراحتى ها و رنجهایى است کــــه خواه ناخواه برخى از آن ها در زندگى انسان رخ مىنمایاند. کسانى کــــه جـز رضاى خدا چیز دیگرى نمى خواهند، به وظیفه خود عمل مى کنند و با صبر و شکیبایى سختى ها را تحمل مىنمایند. داستان معروفى در این زمینه وجود دارد کــه در این جا بدون توجه به صحت و سقم جزئیات آن و صرفاً به دلیل نکته آموزنده اى که دارد، آن را نقل مى کنیم.
مى گویند در منطقه خرقان، عارف زنده دلى به نام شیخ ابوالحسن خرقانى مىزیسته که آوازه شهرتش تا دوردست ها پیچیده بود.
یک روز شخصى طالب حقیقت از شهرى دور به قصد ملاقات شیخ عازم خرقان مى شود تا پندى بگیرد و از کرامات او بهرهاى ببرد. وى با زحمت فراوان خود را به محل سکونت شیخ مىرساند و منزل او را پیدا مىکند. هنگامى که درب خانه را مىزنــــد، هـمـسر شــیــخ ابوالحسن بیرون مىآید و خواسته مرد ناشناس را مىپرسد. مرد با احترام پاسخ مىدهد: مىخواهم شیخ را زیارت کنم، زن بـــا شنیدن این سخن شروع به فحاشى کردن مىکند و نسبت به آن شخص و شوهر خود کلمات زشتى را بر زبان جارى مىسازد.
پس از پافشارى فراوان مرد مبنى بر لزوم ملاقات با شیخ، زن مىگوید که همسرش براى جمع آورى هیزم به بیابان رفته است، مـرد از همان مسیرى که همسر شیخ گفته بود راهى بیابان مىشود. از دور فردى را مىبیند که سوار بر حیوانى است و بـــار هــیــزمى را نیز با خود دارد. مطمئن مى شود که آن شخص شیخ ابوالحسن خرقانى است؛ از این که مطلوبش را یافته بود، شادمان مىگردد. کمى که جـلوتـــر مىرود متوجه مىشود شیخ سوار بر شیر درندهاى است. وحشت زده خود را به شیخ مىرساند و از او مىپرسد: آیــا تو شیخ ابوالحسن خرقانى هستى؟ او در پاسخ مى گوید : آرى.
آن شخص پیش از مطرح کردن خواسته خود، از رفتار ناشایستى که همسر او با وى داشته است سخن به میان مــىآورد و خـطاب بــه شیخ مىگوید: تو چگونه با این زن زندگى مىکنى و چرا تاکنون او را طلاق ندادهاى؟ شیخ در پاسخ مىگوید: این مقام و کراماتى که خداوند به من عطا فرموده به دلیل صبرى است که نسبت به اخلاق بد همسر خود داشتهام.
نکته آموزندهاى که در این داستان وجود دارد این است که اگر انسان براى رضاى خداوند بر امور ناخوشایند زندگى صبر کند، بــه مقامات عالى معنوى نایل خواهد گردید.
- ۹۴/۰۶/۲۳